هیـــــــــــــــــــــــــــــس فقــــــــط بیـــــــــــا تــــــو...
هیـــــــــــــــــــــــــــــس فقــــــــط بیـــــــــــا تــــــو...

هیـــــــــــــــــــــــــــــس فقــــــــط بیـــــــــــا تــــــو...

بویـــــــــــ عطــــر عشقتــــــــ...

نه دیگر محال است تورا از دست بدهم.قید همه را بخاطر تو میزنم


قلبم را تااید به تو میدهم,تو تنها مال منی,این را به همه نشان میدهم!


مگر میشود بی تو بود؟آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!


وقتی که بودنم بسته به بودن تو است,این لحظه هم منتظر آمدن تواست,


لحظه ای که بوی عطر تو می آیداز آنجایی که میبینمت تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام 


چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها,تا رسیدن به تویی که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای


هرکه می آید به سراغم,سراغ تورا از آن میگیرم,هرکه مرا نگاه میکند با نگاهم به دنبال تو میگردم....


و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم


تنها دلیل زنده بودنم کسی است که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم...


خیالت راحت از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم,دلهره ای نداشته باش از اینکه اینجا تورا جا بگذارم...


که غیر ازاینکه خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود.همه اینها تبدیل به یک قصه بی فرجام میشود!


ای تو که با نگاهت بی تابی بر من و قلبم جوانه میزند و آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند.


واین من و این احساسات من!برای تویی که همیشه میمانی در دلم!


نه دیگر محال است توراازیاد ببرم همه را فراموش میکنم و تورا باخود میبرم


تا هم خودت هم یادت همیشه با من باشند,تا اگر لحظه ای در کنارم نبودی با یادت زنده باشم


ای تو که با احساساتم دیوانه میشوی,تو هم اینجاست که هم احساس با من میشوی


و آخر هم دلت با دلم و خودت با خودم همه باهم یکی میشویم...


(مخاطب خاص من)


نظرات 65 + ارسال نظر
فائزه چهارشنبه 14 آبان 1393 ساعت 18:38

حُسن باران این است
که تبسم دارد
گَردِ غم از همه چیز، از همه جا می گیرد
همه جا بر همه کس می بارد
و تعلق دارد به جهانی از عشق..

فائزه چهارشنبه 14 آبان 1393 ساعت 18:34

تنهایی آنجاییست که...

نبودنت

آه هیچکس را بلند نکند...

بااینم موافقم

فائزه چهارشنبه 14 آبان 1393 ساعت 18:30

اهای مخاطب خاصم من پر از حرفم ،پراز دلتنگی ، پراز
احساس و پراز خواهش ......
غوشت را باز کن که همه ی وجودم خسته است.....
نفس هایم ازین رفت و امد های بیهوده
دلم از سکوت لحظه ها ی بی پایان
پاهایم از پرسه زدن در کوچه های تاریک شهر
دستانم از لمس دیوار های ترک خورده ی شهر
چشمانم ازتکرارافعال بی قاعده
انگشتانم از وصف حال وهوای یک دیوانه
ودلم ازین خط خطی های بی اثربر صفحه ی کهنه روزگار
خدایا ، ای تنها مخاطب خاصم ،ای محبوب دلها ... دستم را بگیر

واقــــــــــــــــــــــعا

فائزه چهارشنبه 14 آبان 1393 ساعت 18:27

چشمم روشن!!!
مخاطب خاص!!
کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟

tomboy چهارشنبه 14 آبان 1393 ساعت 17:42 http://bifasa.blogfa.com

عالی

tomboy چهارشنبه 14 آبان 1393 ساعت 17:41 http://bifasa.blogfa.com

خوش به حال کسانی که ماه محرم زنجیر نمیزنند

اما زنجیر از پای گرفتاری باز میکنند...

سینه نمیزنند اما سینه دردمندی رو از غم اندوه نجات میدهند....

اشکی نمیریزند اما اشک از چهره انسانی پاک میکنند...

اون وقت با افتخــــار میگوینــــــد

یــااااااااااااااا حسیــــن

tomboy چهارشنبه 14 آبان 1393 ساعت 17:39 http://bifasa.blogfa.com

مهم نیست که آخرین زلزله زندگی ات چند ریشتر بود ...

مهم نیست که در آن زلزله چه چیزهایی از دست دادی !

مهم این است که دوباره از نو بسازی :

جهانت را ...

زندگی ات را ...

باورت را ...

"مهم شروع دوباره است"

NoNa سه‌شنبه 13 آبان 1393 ساعت 13:53

.
جاده ی موفقیت سر راست نیست
پیچی وجود دارد به نام شکست
دور برگردانی به نام سردرگمی
سرعت گیرهایی به نام دوستان
چراغ قرمزهایی به نام دشمنان
چراغ احتیاط هایی به نام خانواده
تایرهای پنچری خواهید داشت به نام شغل
اما اگر یدکی بنام عزم داشته باشید
موتوری به نام استقامت
و راننده ای بنام خدا
به جایی خواهید رسید که موفقیت نام دارد !

NoNa سه‌شنبه 13 آبان 1393 ساعت 13:52

جالب‌ترین خصوصیت بشر تناقض است !
به شدت عجله داریم بزرگ شویم و بعد دلمان برای کودکی از دست رفته مان تنگ میشود
برای پول درآوردن خودمان را مریض می کنیم بعد تمام پولمان را خرج می کنیم تا دوباره سالم شویم
طوری زندگی می کنیم که انگار هرگز نمی میریم و طوری می میریم که انگار هرگز زندگی نکرده ایم …

NoNa سه‌شنبه 13 آبان 1393 ساعت 13:51

گاهی
گاهی برو گاهی بمان
گاهی بخند گاهی گریه کن
گاهی حرف بزن گاهی فریاد بزن
گاهی قدم بزن گاهی سکوت کن
گاهی رها شو گاهی ببخش
گاهی اعتماد کن گاهی فراموش کن
گاهی زندگی کن گاهی باور کن
گاهی بزرگ باش گاهی کوچک باش
گاهی چتر باش گاهی باران باش
گاهی دریا گاهی برکه
گاهی همه چیز گاهی هیچ چیز
اما همیشه و همیشه “انـــســـان” باش …

NoNa سه‌شنبه 13 آبان 1393 ساعت 13:50

سبقت از سایه ها به بیشتر دویدن نیست !
به سوی نور که باشی سایه ها در پس تواند حتی آنگاه که ایستاده ایی

NoNa سه‌شنبه 13 آبان 1393 ساعت 13:49

آخــــــــــــــــــی خیلی خوشکل بود!!مخاطب خــــــاص؟؟؟

مرسی.

haward jarre سه‌شنبه 13 آبان 1393 ساعت 00:09 http://spectrasonics.blogfa.com/

سلام ممنون از این که بهم سرزدی.
نظر لطف شماس ....

haward jarre دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت 16:43 http://spectrasonics.blogfa.com

سلام آپ شدم بدو بیا که از دستت میره.........

zahra دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت 11:20

متاهل ها میخواهند طلاق بگیرند
مجردها دوست دارند ازدواج کنند
کودکان میخواهند زود بزرگ شوند
بزرگتر ها دوست دارند به دوران کودکی برگردند
شاغلان از شغلشان مینالند
بیکارها دنبال شغلند
فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند
ثروتمندان از دغدغه مینالند
افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند
مردم عادی میخواهند مشهور شوند
سیاه پوستان دوست دارند سفید پوست شوند
سفید پوستان خود را برنزه میکنند
هیچ کس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است :
"قدر داشته هایت را بدان و از آنها لذت ببر"

zahra دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت 11:18

تو مخاطب خاص داشتی و نمیدونستم؟؟؟!!

بعدا میگم کیه

zahra دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت 11:16

دختربودن:یعنی شالت افتاد..!!
دختربودن:یعنی این سوأل مسخره(آیامن وکیلم)؟!..
دختربودن یعنی:عکس کیه توگوشیت؟!!…
دختربودن یعنی:همونی باشی که مادروخاله وعمت هستن…!!
دختربودن یعنی:آرزوی سفرمجردی روبه گوربردن..!!
دختربودن یعنی:خوشگله میشه برسونمت…!!
دختربودن یعنی:سیگارکشیدن برابرفاحشه بودن..!!
دختربودن یعنی:تباه شدن زندگیت واسه"حرف مردم"…!!
دختربودن یعنی:دفن شدن درزندگی.

zahra دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت 11:14

خیلی قشنگه عاشق این متنم
ﺣﻀﺮﺕ آﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ که ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺮﻓﺖ:
ﺧﺪﺍ بهش ﮔﻔﺖ: ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ ﺁﺩﻡ ، ﺑﺎ ﺗﻮ ﺭﺍﺯﯼ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﭘﯿﺸﺘﺮ ﺁﯼ ....
ﺁﺩﻡ ﺁﺭﺍم و ﻧﺠﯿﺐ ﺁﻣﺪ ﭘﯿﺶ !!!...
ﺯﯾﺮ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺖ ..
ﻣﺤﻮ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻏﻢ ﺁﻟﻮﺩ ﺧﺪﺍ ، ﺩﻝ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮔﺮﯾﺴﺖ !!...
ﮔﻔﺖ: ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ ﺁﺩﻡ ، ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺷﮏ ﺯﭼﺸﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﮑﯿﺪ ...
ﯾﺎﺩﻣﻦ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺑﺲ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ... ﺑﻐﺾ ﺁﺩﻡ ﺗﺮﮐﯿﺪ ...
ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻟﺮﺯﯾﺪ ...
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ ...
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻋﺮﺵ ...
ﻧﻪ ... ﻧﻪ ... ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ
ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺖ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﻦ ، ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ !!!....
ﺁﺩﻡ ﮐﻮﻟﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ....
ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﺳﺨﺖ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺷﺖ .. ﺭﺍﻫﯽ ﻇﻠﻤﺖ ﭘﺮﺷﻮﺭ ﺯﻣﯿﻦ ....
ﺯﯾﺮ ﻟﺒﻬﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺯ ﺷﻨﯿﺪ ... ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ ﺁﺩﻡ ....
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻦ ....
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ .... ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﻪ ﯼ ﮔﻨﺪﻡ....
ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﯾﺎﺩﻡ ﺑﺎﺵ .....

zahra دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت 11:12

↫ وقتی منو خاک میکنید ↬

☜ دو پاکت سیگارم تو قبرم بذارید☞

↲ شب اول بحثم سنگین میشه با خدا ↳

zahra دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت 11:10

سلام خوبی؟؟؟عاااااالی بود

سلام قربونت!مغسی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.